زندگی پر از عشق من و همسرمزندگی پر از عشق من و همسرم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
مژانمژان، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای فرشته ام

منه جان عزیز

دیروز با همسری رفتیم کلی خرید کردم رخت و لباسو پالنو ..خلاصه آخر سر هم از یه دست فروش یه رنده مخصوص گرفتیم واسه تزیین سالاد و این جور چیزا امروزم اومدم افتتاحش کنم که با اولی حرکت گوشه ناخن شستم با یه تیکه از گوشتم رفت یه جیغ بنفشی کشیدم بیا و ببین حالم داشت بد میشد چون معمولا خون که میبینم فشارم می افته غش میکنم زودی یه قاشق عسل خوردم دستمو که از رو زخم برداشتم دیدم خیلی عمیقه یه دستمال کاغذی گذاشتم روش رفتم بتادین پنبه رو از  کشو بیرم این قدر خون اومد دیدم دستماله قرمز شده خون داره میچکه رو فرش عصابم داغون شد دیگه یه دستمال دیگه برداشتم رفتم دراز کشیدم که حالم بد نشه وای خدا حالا خوبه تنها بودم اگه یه نینی داشتم چیکار میکردم تو اون هی...
27 فروردين 1393

یا شافی...

خدایا الهی شکرت  ناشکری نمیکنم ولی من طاقت غم ندارم خدایا چی شده چرا یه دفعه این همه غم باهم عمو احمدم مرد خاله زهرم سرطان سینه گرفته امروزم که بهم گفتن بابابزرگم سرطان داره حالش خوب نیست تو جا خوابیده خدایا تورو خدا من فقط همین یه بابابزرگو دارم ازم نگیرش خدا جونم خدای خوبم بابا بزرگم هنوز نتیجه اش و ندیده فقط 4 تا نوه داره ای خدا یک سال بابا بزرگمو نگه دار تا لاقل یکی از نتیجه هاشو ببینه خدایا تو اگه بخوای میتونی میتونی مگه نمیگن عمر دسته خداست خب من اومدم ازت بخوام از ته دل از عمر من کم کن بذار رو عمر آقاجونم خدایا من از دکترها چیزی نخواستم اومدم از تو که اصل کاری التماس میکنم  سایه بابابزرگم بالا سرم باشه دوستای گم هرکی این متن...
27 فروردين 1393
1